قیمت پایانی در بورس برآیند حاصل عرضه و تقاضا است؟

تصمیم اخیر بورس تهران و فرابورس درباره تعیین حجم مبنا برابر یک سهم، اگر از هیاهوی شبکههای اجتماعی و تیترهای شتابزده فاصله بگیریم، اقدامی شجاعانه و موثر برای تن دادن به فرمولهای رایج قیمتگذاری در تالارهای اوراق بهادار است. این اقدام اعتراف رسمی به یک واقعیت قدیمی است.
به گزارش روز نو ابزارهایی که برای بازار کمعمق دهه هشتاد طراحی شده بودند، دیگر توان همراهی با مختصات امروز بورس ایران را ندارند.
حجم مبنا از همان روز نخست، یک ابزار احتیاطی بود. نوعی ترمز دستی برای بازاری که تازه داشت راه رفتن را یاد میگرفت. در بازاری با چند هزار کد معاملاتی فعال، نقدشوندگی محدود و بازیگران اندک، این نگرانی وجود داشت که قیمت پایانی یک سهم با چند معامله پراکنده جابهجا شود. حجم مبنا قرار بود مانع این اتفاق شود. اما همان ابزار، وقتی بازار بزرگتر شد، بازیگران حرفهایتر شدند و ارزش معاملات روزانه به دهها هزار میلیارد تومان رسید، کمکم نقش معکوس پیدا کرد.
مشکل اصلی محدودیت حجم مبنا، در اثر واقعیاش بر «کشف قیمت» بود. قیمت پایانی در بورس باید حاصل برآیند عرضه و تقاضا باشد، نه محصول چانهزنی میان محدودیتهای مقرراتی. مثلا وقتی سهمی با صف خرید یا فروش سنگین مواجه است، اما به دلیل نرسیدن به حجم مبنا، قیمت پایانی تکان نمیخورد، بازار عملا در حال ارسال سیگنال غلط است. این همان جایی است که تحلیلگر بنیادی، معاملهگر تکنیکال و حتی سرمایهگذار بلندمدت، همزمان سردرگم میشوند.
بورسهای بزرگ دنیا سالهاست با محدودیت حجم مبنا خداحافظی کردهاند. در نیویورک، لندن یا توکیو، کسی از حجم مبنا حرف نمیزند. قیمت با یک معامله کوچک یا بزرگ شکل میگیرد، اما در مقابل، ابزارهای هوشمندتری برای مهار هیجان وجود دارد. ابزارهایی همچون توقف نماد، حراجهای ناپیوسته، بازارگردانهای واقعی و مدارهای قطعکننده که نه یک سهم، بلکه کل بازار را در شرایط بحرانی متوقف میکنند. مقایسه این سازوکارها با حجم مبنا، نشان میدهد که ما سالها با ابزاری ابتدایی، بار مسئلهای پیچیده را به دوش میکشیدیم. در داخل هم تجربه کم نداریم. هر بار که بازار وارد فاز رکود یا ریزش شده، حجم مبنا به یکی از عوامل قفلشدگی قیمتها تبدیل شدهاست.
صفها طولانیتر شدهاند، نقدشوندگی کاهش یافته و هیجان بهجای تخلیه تدریجی، انباشته شده است. نتیجه چه بوده؟ انفجارهای مقطعی قیمت، نوسانهای غیرقابل پیشبینی و بیاعتمادی سهامداران خرد. تعیین حجم مبنا برابر یک سهم، این زنجیره معیوب را دستکم در یکی از حلقههای اصلیاش میشکند.
از منظر فنی، این تصمیم به معنای آن است که بازار پذیرفته است که قیمت باید «زندگی کند». قیمت زنده، قیمتی است که با تکتک معاملهها نفس میکشد، نه قیمتی که پشت سدهای مقرراتی، بالا یا پایین نگه داشته شود. این همان منطقی است که در سالهای اخیر در بحث اصلاح دامنه نوسان هم بارها مطرح شده؛ اما به دلیل ترس از شفافیت نوسانها، نیمهکاره رها شده است. واقعیت این است که نوسانِ قابل مشاهده، بسیار کمهزینهتر از نوسانِ سرکوبشده است.
نگرانی از دستکاری قیمت با معاملات کمحجم، دغدغهای واقعی است، اما پاسخ آن الزاماً محدودیت بر پایه حجم مبنا نیست. پاسخ در تقویت بازارگردانی، شفافیت جریان سفارشها، نظارت هوشمند و برخورد با رفتارهای دستکاریکننده است. همان مسیری که بورسهای دنیا رفتهاند. در سالهای گذشته که این ابزار اشتباه را نگه داشتیم، عملاً از اصلاح ابزارهای ناکارآمد فرار میکردیم. نکته مهمتر، پیام نهادی این تصمیم است. بورس تهران با این مصوبه میگوید حاضر است از برخی عادتهای قدیمی دل بکند.
این برای بازاری که سالها با انباشت مقررات احتیاطی اداره شده، پیام کوچکی نیست. کاهش حجم مبنا به یک سهم، یعنی عقبنشینی آگاهانه سیاستگذار از مداخله مستقیم در فرآیند قیمتگذاری. یعنی اعتماد نسبی به مکانیزم بازار، ولو با همه نقصهایش. در سطح روانی هم نباید این تصمیم را دستکم گرفت. بازار سرمایه ایران بیش از آنکه از کمبود ابزار رنج ببرد، از کمبود سیگنالهای روشن سیاستگذاری آسیب دیده است. این مصوبه، سیگنال سادهای دارد. مسیر اصلاحات ساختاری، هرچند آهسته است، اما متوقف نشده است.
برای سرمایهگذارانی که چشم به آینده دارند، همین سیگنالها اهمیت دارد، نه وعدههای بزرگ و پرطمطراق. البته باید واقعبین بود. حجم مبنا برابر یک سهم، درمان همه دردهای بورس نیست. اگر دامنه نوسان، بازارگردانی صوری و توقفهای طولانی برخی نمادها باقی بماند، این تصمیم بهتنهایی معجزه نمیکند. اما میتوان این تصمیم را گام نخست اصلاحات بعدی دانست.
بازاری که قیمت در آن آزادانه شکل بگیرد. دفاع از این تصمیم، دفاع از یک انتخاب فنی است. انتخابی که بهجای پاککردن صورتمسئله، به ریشه آن نزدیک میشود. اگر قرار است بورس تهران از بازاری پر از صف و انتظار، به بازاری مبتنی بر تحلیل و تصمیم تبدیل شود، حذف عملی حجم مبنا، یک گام دیرهنگام، اما ضروری و بسیار مفید است.