به روز شده در: ۱۵ آذر ۱۴۰۴ - ۱۶:۵۰
کد خبر: ۷۲۷۰۲۳
تاریخ انتشار: ۱۵:۳۶ - ۱۵ آذر ۱۴۰۴

گوگوش هم از کار افتاده شد!

روزنو :در روز‌های اخیر، مصاحبه تازه‌ای از گوگوش موجی از واکنش‌ها را در فضای مجازی برانگیخته است.

گوگوش هم از کار افتاده شد!

در روز‌های اخیر، مصاحبه تازه‌ای از گوگوش موجی از واکنش‌ها را در فضای مجازی برانگیخته است. او اعلام کرد تا «تغییر وضعیت» در ایران رخ ندهد، دیگر کنسرتی برگزار نخواهد کرد.

به گزارش روز نو این جمله در فضای گسترده‌ای از افکار عمومی با انتقاد روبه‌رو شد؛ بسیاری گفتند این تصمیم زمانی مطرح شده که کیفیت اجرا‌های او در سال‌های اخیر افت کرده و چنین موضعی بیشتر تلاشی است برای گره زدن یک مشکل شخصی به یک بهانه بزرگ. در همین میان، کنایه‌هایی مانند «روغن ریخته را نذر امامزاده کرده» بار‌ها تکرار شد و مورد توجه کاربران قرار گرفت.

پس از بالا گرفتن بحث‌ها، صفحه اینستاگرامی «تهران نگاتیو» در یادداشتی نوشت: وقتی توان صحنه مثل گذشته نیست ادامه دادن بیشتر شبیه خرج کردن باقی مانده اعتبار است گاهی بهترین کار این است که پیش از آنکه همه چیز مستهلک شود با احترام کنار رفت نه اینکه آخرین رمق محبوبیت را هم به بازی گرفت.

سودابه فرضی‌پور نیز واکنشی تند نشان داد و چنین نوشت: گاهی حس می‌کنم ما مردم، یک‌جور «طفلکیِ جمعی» داریم؛ انگار همیشه باید قدردان چیز‌هایی باشیم که خودمان هم نمی‌دانیم چیست، قدردانی از یک "خالیِ بزرگ" است انگار. انگار همیشه باید منت چیزی که نیست، که لمس نمی‌شود روی سرمان باشد. حس می‌کنم شبیه کسی هستیم که همسایه‌ای کاسه‌ای خالی نشان‌مان می‌دهد و می‌گوید "می‌خواستم توی این کاسه برات آش بیارم، اما، چون از بقالی ممدآقا خرید نمی‌کنم، پس کاسه خالی آوردم" و ما هم باید بگوییم: "مرسی... مرسی! دست شما درد نکنه! "

خانم گوگوش، من تهِ دلم می‌دانم که اگر این صدا توان داشت، اگر رمقی مانده بود، اگر آن لرزش آشکار در گلو نبود، هیچ‌وقت چنین جمله‌ای گفته نمی‌شد. من دیگر نمی‌خواهم زیر منت چیزی که نیست بروم، من که نه تصمیم‌گیرِ این رفتن‌ها هستم، نه شریک این انتخاب‌ها. یک حقیقت ساده بود، کاش نمی‌پیچاندین آن را: "توان خواندن رفته. تمام شده. پایان طبیعی یک مسیر طولانی. " و برای ما یک جمله کافی بود: "دوست‌تان دارم، خسته‌ام، وقت رفتن است. " گاهی یک "خداحافظ" ساده، بیشتر از همه‌چیز احترام دارد. نه منت، نه ژست، نه نقش قهرمانی که نخواندنش را هدیه‌ای به مردم جا بزند. ما مردم به اندازه کافی درد داریم؛ دیگر لازم نیست بارِ خداحافظی و خانه‌نشینی دیگران را هم با تشکر و شرمندگی حمل کنیم.

بهناز اقبال هم طی یادداشتی نوشت: خانم گوگوش تار‌های صوتی شما دیگر توانِ آن اوج‌های قدیمی را ندارند، حتی حرف زدن ساده شما همراه با لرزش شده است. حالا این بین چرا باید روغن ریخته شده را خرج امامزاده بکنید؟ چرا باید ضعف خودتان را به وضعیت ایران گره بزنید؟ این حرف‌ها نه صلابت یک قهرمان را دارد، نه صداقت یک هنرمند را! حقیقت ساده‌تر از این نمایش‌هاست! بگو حنجره‌ام خسته است، زمانش گذشته، توانِ آواز دیگر در من نیست.

خانم گوگوش هیچ‌کس از تو قهرمانی نخواسته بود، و هیچ‌کس از تو انتظار نداشت. اما همه یک چیز را می‌خواستند: آن گوگوشی که صدا داشت، نه گوگوشی که با ضعفش بخاطر سن یا بیماری نقش جدید بازی می‌کند! از آب گل‌آلود سیاست ماهی گرفتن، هیچ هنرمندی را بزرگ نمی‌کند. خانم گوگوش شما یک تلاشِ بی‌ثمر کرده‌اید! مردم ایران دیگر فرق بین سره یا ناسره تشخیص می‌دهند، داستان قهرمانی که از خودتان می‌خواستید بسازید، دیگر برای جامعه‌ی ما جوابگو نیست!‌ای کاش میدانستید ما نه قهرمان می‌خواهیم، نه تصویر ساختگی؛ ما همان گوگوش را می‌خواهیم گوگوشی که با صدایش، با آهنگ‌هایش، در خیلی از لحظات زندگیمان خاطره داریم. خانم گوگوش بگذار لااقل همین را برایمان نگه داری! همان صدای مانده در خاطره بمان.

تصویر روز
خبر های روز